سرزمین کهنسال ایران با فرهنگی غنی و تمدنی درخشان و تاریخی، همواره کانون پژوهشهای علمی و تحقیقات باستانشناسی و فرهنگی بوده است، به همین علت هم از دیرباز پژوهندگان، دانشوران، شرق شناسان، سیاحان خارجی و علاقهمندان به فرهنگ و هنر مشتاقانه به این سرزمین افسانهای چشم دوختهاند.
موزههای بزرگ و معروف جهان نیز بخش مهمی از فضاهای فرهنگی خود را به نمایش و معرفی هنر و آثار فرهنگی ایران اختصاص داده و مراکز تحقیقاتی خاصی را بدین منظور تاسیس کردهاند و دانشگاههای معتبر دنیا هم بخشهای ویژهای را جهت شناخت تمدن و فرهنگ ایران دایر نمودهاند. این همه توجه و دقت پیگیر در شناخت میراث اصیل فرهنگی ایران نشانهی بارزی از غنای فرهنگی و وسعت و پیچیدگی هنر در دورانهای مختلف این سرزمین کهنسال است.
سازمان میراث فرهنگی کشور تلاش دارد تا علاوه برآشنا ساختن مردم با ارزشهای گرانبار تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم، به تبادل اطلاعات تخصصی در سطح بین المللی دست یازد واز دیگر سو با انتشار مقالات و نتایج پژوهشهای انجام یافته و همچنین تحقیقات علمی جدید، این رسالت بزرگ را به انجام رساند.
بیتردید استمرار این شیوه که به زعم ما افقهای گمشدهای را پیش چشم خواستاران و پیوستگان آداب و ارزشهای فرهنگی ایران اسلامی خواهد گشود، تنها در پرتوهمراهی و همدلی فرهیختگان و دانش پژوهان این ملک و دریافت آراء ونظرات صائب و نقادانه آنان پیرامون انتشارات سازمان و از جمله کتاب حاضر، میسر خواهد شد. زندگی انسان از نخستین دوران، با هنر عجین بوده است و به تدریج که آدمی رشد و تکامل یافته، هنر نیز همزمان با او به صورتهای مختلف تعالی یافته است. تاکنون تعریفها و نظرهای گوناگونی دربارهی هنر ارائه شده است و آنچه که به وضوح از بررسی آنها قابل درک است، این است که هنر بیان کنندهی حالتهای عاطفی و انعکاسهای روحی انسان است که به شکلهای متفاوت نمایان میگردد.
هنر را از نقطه نظر زمانی می توان به دورههای «کلاسیک» و «معاصر» تقسیم نمود.
هنرهای کلاسیک که ریشه در زندگی مردم دارند بر اصولی استوارند که مطابق با آداب وسنن و محیط زیست هر منطقه تولد و رشد یافتهاند. اینگونه هنرها در ایران به مینیاتور، تذهیب، میناکاری، زریبافی ، قالیبافی ، کاشیکاری، سرامیکسازی، قلمزنی ، خاتمکاری، منبت و معرقکاری شهرت یافتهاند، در کل به عنوان «هنرهای سنتی» شناخته شدهاند. اگرچه مجموع این هنرها در رده هنرهای مصور قرار دارند ولی اکثر آنها در شمار کارهای صناعی نیز محسوب میشوند و با نوآوریها و دقت نظرهای ظریف هنری که موجب لطافت هر یک از اشیای کاربردی آن میشود از دیدگاه هنری نیز مورد نظر قرار میگیرد.
در جستجو برای یافتن معنی لغوی معرق در فرهنگهای فارسی به یک وجه اشتراک معنایی میرسیم و تقریبا همگی در یک جمله متفقالقول بودند، … قسمتی از خشت کاشی منقش که نقشها را مانند عرق در آن قرار دادهاند … عِرق به معنی رگ و معرق از عِرق گرفته شده و رگ از بیان تصویری خط است، در واقع قرار گرفتن خط در کنار خط میباشد و اما برداشت هنرمندان هنرهای سنتی از این کلمه، سطوح مختلف کاشیهای لعابدار و معرق چوبهای رنگین در کنار هم است و یا قسمتی از کاشی مرکب از قطعات مختلف و رنگهای گوناگون زمانی که کنار هم قرار گیرند نقشی بدیع به وجود آورند …، و در جای دیگر معرق کاری را ساختن کاشی معرق، نصب کاشیهای معرق دانستهاند. و یا در جای دیگر این طور معنی شده است: قسمی کاشی مرکب از قطعات مختلف ریز ریز که آنها را بر حسب نقش مورد نظر بریده و کنار هم قرار دهند. با این تعاریف در فرهنگها بیشتر به کاشی معرق اشاره شده است و حرفی از هنر معرق چوب بیان نشده است و دلیل آن نبودن و یا خیلی کم بودن آن میتواند باشد.
در حقیقت کلمه معرق را میتوان یک غلط مصطلح نامید، که با کثرت استعمال هنرمندان و محققان ایرانی جا افتاده است. در بعضی از کتب که خارجیها دربارهی هنر کشور ما نوشتهاند و تعدادی از آنها ترجمه شدهاند هر جا به اثری از معرق چوب برخورد کرده بودند چون اطلاع مستندی از کلمه نداشتند گاهی آن را منبت چوب و یا نقاشی با چوب خواندهاند. اصولا محققان خارجی بر عکس ما به اسناد و مدارک موجود خیلی تأکید دارند و همواره با سند صحبت میکنند.
شکل صحیح این کلمه مرقع به معنای رقعه رقعه میباشد که از شاهکارهای ادبی هم میتوان نمونه آورد به طور مثال ″مرقع گلشن” و یا در زمینه رودوزی و تکه دوزی، چهل تکه دوزی نیز نوعی معرق است و اما تعریفی که برای معرق چوب میتوان کرد این است که: هنر گرد هم آوردن تکههای کوچک رنگین چوب با داشتن طرح از پیش تعیین شده به منظور ایجاد نقش مورد نظر و زیباتر جلوه دادن آن طرح با استفاده از رنگهای طبیعی چوب. در هر صورت معرق (و یا مرقع) چه از نوع کاشی، چوب، سرامیک و یا چرم همگی از یک روند منطقی و به قولی از یک الگوریتم پیروی میکنند. به این صورت که از کنار هم قرار دادن تکههای کوچک با توجه به شکل، رنگ و کمپوزیسیون و در نهایت خلق یک اثر هنری بزرگتر از تکههای قبلی خود که این آثار حامل پیام (هنری – اجتماعی) میباشند.
آنجا که صحبت از معرق کاشی است همان تعابیر قبلی صادق است و با توجه به تاریخچه معماری و علاقه سلجوقیان و تیموریان به ساخت منارهها با گنبدهای بزرگ و برای پوشش سطح داخلی و خارجی آنها نیاز به معرق کاشی و یا کاشی معرق بود و این خود سبب گردید که معرق کاشی رو به کمال گذارد. در قرن هشتم هجری (۱۴ میلادی) هنرمندان معرق کار به مراتب از هنرمندان عهد سلجوقی جلو افتادند، در این قرن موفق شدند اجزایی را که اشکال معرق از آنها تشکیل مییابد کوچکتر کنند و لطیفترین و زیباترین اشکال بنایی و هندسی را در مجموعهای از رنگهای زیبا و براق که جز در فنون و صنایع شرقی خصوصا ایرانی دیده نمیشود – نمایش دهند. عمده دلیل پیشرفت این هنر ارزانی آن بود که سبب شیوه معرق کاشی گردید، زیرا هزینه ساختن معرقهای لعاب صدفیدار به مراتب کمتر از هزینه آجرهای کاشی مینایی بود و علت این امر واضح است زیرا در کاشی مینایی لازم بود پس از کشیدن رنگ و نقش، یک بار دیگر آن را در کوره گذارند و این عمل گذشته از هزینهی اضافی که همراه داشت چندان مورد اطمینان نبود چون ممکن بود کاشیها از کوره سالم بیرون نیایند. از صنعت معرق کاری در قرنهای ۹ و ۱۰ هجری (۱۵ و ۱۶ میلادی) به منتهای ترقی خود رسید. در این دوره مراکز مهم معرق سازی شهرهای اصفهان، یزد، کاشان، هرات، سمرقند و تبریز بودند.
همانطور که گفته شد معرق کاشی در دوره سلجوقیان به سمت کمال رفته و بسیار متداول گردید. آثار قدیمی در زمینه معرق کاشی به علت استحکام خود کاشی بیشتر است و آثار کاشی کاریهای برجا مانده در ایران نسبت به جهان بیشتر است و اما معرق چوب که امروزه مورد استقبال قرار گرفته است به گفته استاد منوچهر زنگنه حدود ۷۰ – ۶۵ سال قبل از کشور هند به ایران آمد و با کمان اره امروزی شروع به کار کردند، قبل از ظهور کمان اره نوع دیگری از معرق رایج بوده که در جای خود از آن صحبت خواهیم کرد. عدهای دیگر معتقدند که معرق چوب از معرق کاشی الهام گرفته است و ریشه در ایران دارد. البته امروزه در کشورهای هند، پاکستان، چین، کره و حتی ایتالیا و فرانسه معرق چوب طرفدار و کاربرد دارد.
باز باید گفت در حقیقت تاریخچهای مستند در دست نیست اما از نوع کار میتوان نتیجه گرفت که در کنار هنرهای چوبی دیگری زاده شده باشد از جمله هنر منبت (Carving) و مشبک (Fret work). کلمه منبت به معنی محل روئیدن، رویانیده، رویانده شده، نقش برجسته به شکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند و منبت کاری (wood Carving) ساختن منبت میباشد. مردم کشورهای اسلامی علاقه بسیار به منبت کاری و کلا کار بر روی چوب نشان دادهاند. در موزههای بزرگ امروز تعداد زیادی درب، منبر، رحل، جعبه و اشیاء مختلف چوبی موجود است که در ذیل چند نمونه را جهت اطلاع ذکر میکنیم.
آثار دیگری از چوب ساخته شده که در همین قالب گنجانده میشوند منظور مجسمههای چوبی است که در هنر شرق دور هم مورد استفاده زیادی داشته است. بر عکس در هنر مراقبه بودائی به هنر روحانی و خیالانگیز نقاشی بیشتر اهمیت میدهد و به مجسمه سازی که جنبه مادی آن بیشتر بوده است اهمیتی نداده و در کل به جنبه معنوی قضیه توجه داشته، البته استثناء این مطلب در هنر فلز سازی و یا فلز کاری به خصوص در زمینه ساخت سلاح مشهود است و بنا به تقاضای فراوان مردم آن دوران، پیشهوران نهایت دقت و ظرافت را در ساختن و آب دادن و پرداختن دسته، تیغه و غلاف شمشیر سامورائی به کار میبردند. میگویند: شمشیر یک سامورائی از خانهای که در آن میزیست محکمتر بود و با یک ضربه غالباً موفق میشد که از فرق سر تا نوک پای حریف را از هم بشکافد.
معرق در معنای کلام «اصولاً هر چیز رگه دار را گویند» ولی مفهوم آن در این نوع بخصوص هنر، ایجاد نقشها و طرحهای زیبایی است که از دوربری و تلفیق چوبهای رنگی روی زمینهای از چوب یا پلیاستر سیاه شکل میگیرد. پیدایش تاریخی این هنر به درستی مشخص نیست ولی از تطبیق آن با هنر کاشیکاری بدون شک رابطهی این دو هنر را درمییابیم.
برای آشنایی با ریشهی این هنر صحبت از تاریخ تکوین کاشی معرق به میان میآید و به عنوان مقدمه از گنبد سرخ مراغه که در زمان ایلخانیان ساخته شده می توان یاد کرد. این گنبد نوع بسیار سادهی کاشیکاری بدین سبک است. کاشیکاری معرق در دوران مغولان نیز به همین منوال بود و تداوم آن در عصر صفوی به اوج شکوفایی خود رسید آثاری ارزنده در هنر کاشیکاری پدید آمد. این شکوفایی در زمان افاغنه و زندیه رو به افول نهاد.
در دوران قاجاریه نیز کاشیکاری معرق تقلیدی ناقص از آثار گذشتگان بود. تا این دوران نقشهایی که در کاشیکاری معرق به کار برده می شد نقشهای اسلیمی بود. اما با سفر عدهای از هنرمندان به اروپا و گرایشی به هنر و فرهنگ اروپایی، تغییرات و دگرگونیهای بسیاری در نقشهای کاشیکاری به عمل آمد و از آن پس طرح انسان و دیگر اشکال مانند اسحله جنگی در هنر کاشیکاری دوران قاجاریه نمایان شد. از آن دوران تا به امروز این هنر، چونان گذشته، رونق نداشته است و تنها عدهی قلیلی از هنرمندان در زنده نگه داشتن این هنر کوشا بوده اند.
وجه تشابه کاشیکاری معرق با معرقکاری روی چوب در شیوهی عمل است که درهردومورد زترکیب قطعات رنگی جنس موردنظرشکل می گیرد. یکی از نمونههای نقشهای قدیمی موجود آمیزهی این دو هنر، در قدیمی و بزرگی است که متعلق به عصر قاجاریه است. و در ضلع شمال غربی محوطهی وزارت آموزش و پرورش فعلی قرار دارد.
ارتفاع این در حدود چهارونیم متر و عرض آن سه متراست و سردری نیمدایره دربالای آن قرارگرفته است. هرطرف این دربه سه قسمت مربع شکل تقسیم شده است: مربع بالایی آن شیشه ودومربع پایینی چوب برجسته ومسطحی است که نقشهای اسلیمی معرقکاری شده در این قسمت جای گرفته است.
سابقهی معرقکاری و آموزش آن در ادارهی کل هنرهای سنتی به سال ۱۳۰۹ ه. ش. برمیگردد. در آن سال به پایمردی استاد حسین طاهرزاده بهزاد گروهی از هنرمندان، نام آور هنرهای سنتی از سراسر کشور در تهران گرد هم آمده و مدرسهی صنایع مستظرفه را بنیاد گذاشتند. این مؤسسه از دیرباز تا به امروز با عنوانهای گوناگونی مانند: مدرسهی صنایع قدیمه و هنرستان هنرهای ملی، ادارهی هنرهای ملی و مدتی نیز به عنوان یکی از واحدهای ادارهی کل آفرینش هنری و ادبی در وزارت فرهنگ و هنر سابق در تعالی و تکامل هنرهای سنتی سهم بهسزایی داشته است.
این ادارهی کل در ۱۳۴۶ به ادارهی کارگاههای هنری تغییر نام داد و سرانجام در سال ۱۳۵۷ به عنوان یکی از واحدهای دفتر پژوهش و آفرینش به حیات خود ادامه داده است.
پس از پیروزی انقلاب، ادارهی مذکور به ادارهی کارگاههای هنری تغییر نام داد و فعالیتهای خود را در ادارهی کل هنرهای سنتی دنبال کرد. تا این زمان هنرجویان آن را منحصراٌ افراد علاقهمندی تشکیل میدادند که در طی فراگیری به استخدام رسمی درمیآمدند. از سال ۱۳۶۰ به استناد موافقتنامهی معاونت فرهنگی وقت، واحد آموزش مستقلی برای تعلیم هنرهای سنتی آغاز به کار کرد و سرانجام در سال ۱۳۶۲ تأسیس رسمی ادارهی آموزش این ادارهی کل، برای عموم مشتاقان به فراگیری هنرهای سنتی، سرآغاز نوینی برتداوم این هنرها شد و در کنار آن کارگاه منبت و معرق به سرپرستی استاد سیدکمال میرطیبی هم چنان به فعالیتهای هنری خود ادامه میدهد. در طی سالیان، معرق همپای حرکت زمان پیشرفت کرد و تحولات و نوآوریهای مختلفی در آن پدیدار شد. برای آشنایی با مسیر حرکت این هنر به اولین کارگاه منبت و معرق که در سال ۱۳۱۰ تحت سرپرستی استاد احمد امامی تأسیس شد باید اشاره کرد و همچنین از اساتید متقدمی چون پرویز زابلی، عباس شهمیرزادی علی و خلیل امامی و احمد رعنا یاد کرد. ابتدا اهم فعالیت آن کارگاه، منبتکاری بود و به تدریج در کنار آن هنر معرق پای گرفت. این هنر در آغاز برای تزیین سطح میز، بوفه، در، تکیهگاه صندلی به کار برده میشد، و تنها نقشهای اسلیمی یا گره با پنج رنگ محدود چوبهای آبنوس، فوفل، گلابی، سنجد و توت مورد استفاده قرار میگرفت و گاه برای تنوع، از برشهای خاتم برای اشباع نقشها استفاده میکردند.
رنگ خاتمها به همان پنج رنگ فوقالذکر محدود بود و به خاتم چوبی شهرت داشت. در آن ایام شیوهی معرقکاری در مقایسه با روش امروزی بسیار متفاوت بود و بیشتر به روش معرق هندی اجرا میشد. بدین طریق که هنرمندان ابتدا به وسیلهی کارد مخصوص منبت، محل قرار گرفتن نقشها را روی شئ مورد نظر مطابق طرح، میکندند و سپس نقشها را از چوبهای رنگی به وسیلهی متهای که اختصاص به تعمیر چینی داشت و سوهانهای مخصوص قدیمی وارهای به نام چکی، دوربری میکردند و در محل مقرر قرار میدادند.
نخستین تاریخی که در رابطه با اشباع نقشهای کنده شده به وسیلهی چوبهای رنگی موجود است تابلویی مربوط به سال ۱۳۱۳ با نقش دو سوارکار است که به وسیلهی احمد رعنا ساخته شده است و متعاقب آن تابلوی دیگری مربوط به سال ۱۳۱۴ با نقش یک زن است که توسط عباس شهمیرزادی اجرا شده است. هم اکنون دو تابلوی مذکور در نمایشگاه ادارهی کل هنرهای سنتی نگهداری میشوند. عباس شهمیرزادی هنگام اجرای تابلوی بعدی خود به جای کندن سطح چوب به فکر ایجاد زمینهای در اطراف نقشها افتاد و از کنارهم قراردادن قطعات چوب فوفل زمینهای در اطراف نقشها به وجود آورد.
این تابلو، با مقطع بیضی، نشانگر نقش دو زن بوده است. نخستین نمونههای موجود این روش، دو تابلوی مربوط به سالهای ۱۳۱۷ و ۱۳۱۹ است که نقش پیکار دو سوار با یک شیر را نشان میدهد.
این تابلوها در ارتباط با امتحان کلاس معرق علی و خلیل امامی است و هم اکنون در موزهی هنرهای ملی نگهداری میشوند.
به دنبال این دگرگونیها، در سال ۱۳۱۶ احمد رعنا با اثر ابداعی خود به نام شکارگاه، معرق را از حالت مسطح خارج کرد و به صورت نیمبرجسته مطرح گردانید که همین شیوه تا امروز با نام منبت معرق متداول است. زمینهی فکری این نوآوری از نقشهای منبتکاری شدهی درهای کاخ مرمر شکل گرفت.
تاسال ۱۳۳۴ اجرای معرق با همان پنج رنگ محدود، متداول بود و محمدطاهر امامی که در پی تنوع رنگ بیش تری در معرق بود در اندیشهی بهکارگیری مواد شیمیایی رنگی شد و جهت آزمون، نقشهایی روی یک راکت تنیس روی میز با استفاده از مواد یاد شده به وجود آورد. بدین منوال درپی شناسایی گوناگونی رنگ، انواع چوبهای صنعتی شناخته شد. این پیگیری همچنان ادامه دارد. در سال ۱۳۳۵ تعدادی پاراوان و بوفهی معرقکاری شده ازطرف دولت چین به دولت ایران اهداء شد که به هنگام حمل، تعدادی از آنها خسارت دید! مرمت بعضی از آنها با زمینهی سیاه به محمد غفوری محول شد. وی با تهیهی مادهی سیاهی ترکیب یافته از جوهر نیکروزین، پارافین و لالهی الکل قسمتهای آسیب دیده را ترمیم کرد.
لازم به توضیح است که تا قبل از شناخته شدن جوهر نیکروزین برای سیاه کردن زمینهی اشیای چوبی، صفحات موسیقی را میکوبیدند و سپس در الکل حل کرده و مقداری پارافین به آن اضافه میکردند و مادهی سیاه بهدست آمده را به وسیلهی پنبه بر روی شئ مورد نظر منتقل میکردند.
اینگونه آزمونهای پیاپی موجب پیدایش اندیشهی نوینی در هنر معرق شد و بدینسان در سالهای ۳۶ یا ۳۷ یک پاراوان کوچک با نقش گل و مرغ توسط عزیزالله ویزایی با زمینهی سیاه که به شیوهی معرقهای چینی بود ساخته شد و بدین ترتیب این سبک معرق در میان انواع آن جای گرفت. در ادامهی این تحولات در سال ۱۳۴۴محمدطاهر امامی تابلویی با عنوان مرغ و آشیانه به وجود آورد که مرغ تماماً از جنس صدف تهیه شده و کاملاً برجسته است و تنها به وسیلهی یکی از بال هایش به زمینهی تابلو متصل شده است. وی با اجرای این تابلو به معرق تمام برجسته دست یافت. درمیان آثار معرق روی چوب که تاکنون به وجود آمده معرق خاتم، چنان که از نامش برمی آید، ترکیبی از دو هنر بیان شده است که مقام ویژهی خود را از دیرباز حفظ کرده است.
از بدو پیدایش کارگاه منبت و معرق، نوع سادهی معرق خاتم در میان شمسهی نقشهای گره با همان پنج رنگ طبیعی محدود اولیه به کار گرفته میشد. در سال ۱۳۳۷ در کارگاه خاتم سازی میز تحریری با نقش سیمرغ و اژدها به سرپرستی شادروان علی نعمت تهیه شد و برای اشباع نقشهای مذکور از برشهای خاتم با رنگهای متنوع استفاده کردند که همه به شیوهی معرق، دوربری و جاسازی شده بود.
این تجربه انگیزهی خلق تابلویی با طرح یک طوطی از خاتمهای رنگی شد که در سال ۱۳۴۲ توسط عزیزالله ویزایی ، خارج از محیط کارگاهها به مرحلهی اجرا درآمد و در سال ۱۳۴۹ اکبر سریری نخستین هنرمندی بود که از این شیوه جهت ایجاد نقش یک پرنده بر روی تابلویی استفاده کرد و بدین ترتیب این سبک معرق با نام معرق خاتم متداول شد.

آثاری هم از چوب در موزهها نگهداری میشود که میتوان چند نمونه را ذکر کرد:
منبر مسجد در فیروزان
قسمتی از یک در مارتورنا واقع در پالرمو
محراب و منبر البردینی در قاهره.
جلد کتاب از عهد مملوکان در موزه اسلامی – برلین.
نمونههای تاریخی معرق چوب که میتوان چندتایی از آنها را در اینجا بر شمرد:
تخته چوبی معرق کاری شده از مصر مربوط به دوره عباسی – نیمه دوم قرن هشتم میلادی (دوم هجری)
منبر مسجد کوردوبا واقع در شهر کردووا (قرطبه) اسپانیا مربوط به امویان دوم (۱۳۸ هجری)
درب چوبی دوره سلجوقیان موجود در موزه استامبول قرن سیزدهم میلادی.
رحل قرآن مینیاتور کاری شده مربوط به دوره مغولی ایران ۱۳۶۰ میلادی (۷۲۶ هجری) که در حاشیه آن نوار معرق جایگزین صورت گرفته است.
قسمتی صندوق مقبره شیخ صفی در اردبیل مربوط به دوره صفویه .
منبر مسجد جامع اصفهان مربوط به قرن یازدهم هجری.